
پایان نامه ارشد با موضوع انقلاب مشروطه، روشنفکران، ناصرالدین شاه، نیروهای اجتماعی
دسامبر 24, 2018از دو شعار مهم گرفته است: ” به هر کس به اندازهی نیازمندیاش” و” به هر کس به اندازه شایستگیاش” که پایهی سوسیالیزم است. او همچنین در راستای این تفکر به مصرفزدگی، شیءوارگی، اقتصاد سرمایهداری و نظام اقتصاد بینالملل نقد میکند (آدمیت، 1349: 67).
2-3) جمعبندی
ورود ایران به سیاست جهانی، شکستهای سنگین ایران از روسیه در دو جنگ، اعزام دانشجویان و مأموران ایرانی به اروپا برای اخذ مبادی علوم و تمدن غربی باعث ایجاد تحولاتی در ایران گردید. امری که موجب شد پرسشی عمیق در ذهن ایرانیان شکل گیرد که جرا ما عقب ماندهایم و غرب ترقی کرد؟ این تحولات پیامدهای زیادی برای ایران به دنبال داشت، اما به دلیل عدم مدیریت صحیح و فقدان حاکمان خیراندیش و مطلع، پیامدهای منفی زیادی نیز بر جای گذاشت. یکی از پیامدهای آن، آگاهی برخی از ایرانیان به عقبماندگی کشورشان بود.
دومین پیامد که از رهگذر آشنایی با پیشرفتهای کشورهای اروپایی و ورود بعضی مظاهر تمدن جدید به ایران بر جای گذاشته شد، اثبات این نکته بود که دولت و حکومت قاجار توانایی اداره ایران و انجام تحولات لازم را ندارد. ضعف مفرط قاجار در حفظ مرزهای کشور و حفظ امنیت داخلی، زمانی که با ورود مظاهر تمدن جدید به صحنههای زندگی فردی و اجتماعی مقایسه میشود، ناتوانی دولتهای قاجار را در مدیریت اجتماعی نشان میدهد که باعث پیدایش نیروهای جدید سیاسی و اجتماعی گردید که به دنبال بهبود اوضاع کشور از راه اصلاح دولت بودند.
با مطرح شدن پرسش از علل عقبماندگی ایران و تلاش برای پیشرفت آن برخی روشنفکران با مشاهدهی پیشرفت اروپاییان در حیرت و سرگشتگی فرو رفتند و در نتیجه نظراتی را ارائه دادند که نتیجهی آن، حرکت به سوی زندگی غربی بود. بدین ترتیب گفتمان مدرنیته به ویژه در بعد سیاسی و فرهنگی از این پس در ایران به عنوان نسخهی درمانبخش مطرح شد. این نگره، راه علاج را تنها مراجعه به علم غربی میدانست. با علم و معرفت جدید افقهای تازهای پیشروی روشنفکران غربگرا گشوده شد و بسیاری از باورها، سنت و قالبهای فکری و اجتماعی گذشته زیر سؤال رفت. بدینترتیب تحولات اروپا زمینههای پیدایش اصلاحطلبی را با هدف تجددگرایی ایران فراهم آورد. اساس این جنبش، هماهنگ ساختن جامعهی سنتی ایران با پیشرفت دانش، علوم و تکنیک جدید بشری بود؛ جنبشی که مبنای آن، تغییر در مبادی فلسفی و معرفتی و مطابقت آن با مبانی فلسفی مدرنیته بود. در حقیقت برخی بر این باور شدند که میباید پیشرفت را براساس سیر تاریخی غرب و حرکت ترقیجویانهی آن طی نمود تا بدان دست یافت. در نتیجه در این دوران الگویی با عنوان ترقی و ترقیخواهی در ایران شکل گرفت که مبنای بسیاری از تغییرات اجتماعی گردید. الگوی ترقی چیزی جز غربی شدن و استفاده از الگوهای غربی برای متحول نمودن جامعهی ایران و خارج شدن از عقبماندگی نبود که در اواخر عصر قاجاریه در قالب مشروطهی غربگرا مطرح شد.
به این ترتیب پس از شکست حرکت نوگرایی و اصلاحات از بالا در پاسخ به سؤال چه باید کرد به تدریج نوعی گسست و دوگانگی را در فرهنگ سیاسی بین دولت و ملت آشکار ساخت و حرکت تحولخواهی به سطح تودهها و نیروهای اجتماعی کشانده شد. آشنایی با تمدن غربی و ورود بعضی مظاهر این تمدن، بیتردید در آگاهی مردم ایران تأثیر قابل ملاحظهای داشت. این آگاهی اگر چه آن طور که لازم بود تعمیق نیافت ولی در هر صورت یکی از عوامل مهم در پیدایش جنبش مشروطه بود و زمینهی مساعدی برای یک جنبش ملی در جامعهی ایران فراهم شد. در فصل بعد زمینهها، اهداف و پیامدهای این جنبش بررسی خواهد شد.
3-1) مقدمه
جریانهایی که به منظور اصلاح جامعه از درون حاکمیت قاجار برآمدند نتوانستند توفیق چندانی به دست آورند و عملاٌ ناکام ماندند. سقوط سپهسالار در حقیقت نقطهی پایانی تلاشهای انقلاب از بالا بود. البته بعد از وی نیز کسانی از درون نظام قاجار بودند که امید اصلاح را از دست نداده و کم و بیش سخن از اصلاحات راندند. ضمن آن که وابسته به حاکمیت بودند، تلاش میکردند در این مسیر اقداماتی انجام دهند. این گروه به مشکلات و ضعفهای نظام قاجار پیبرده بودند بدون این که قدرت چندانی برای تغییر و اصلاحات داشته باشند. اگر چه آنها تا قبل از پیدایش جنبش نتوانستند گام مؤثری در جهت اصلاحات بردارند. در ابتدای قرن نوزده، با پیدایش نخستین جریان اصلاحطلبی توسط عباسمیرزا بیشترین نیاز به اصلاحات در حوزهی قشون و ایجاد یک ارتش مدرن بود، اما در انتهای این قرن ضرورت وجود اصلاحات در بسیاری از ارگانها، بنیادها و و نهادهای دیگر جامعهی ایران احساس میشد. علیرغم این روند، حاکمیت قاجارها هیچ تلاش و اصراری برای اصلاحات از خود نشان نمیداد. اگر ناصرالدین شاه در ابتدای حکومتش با انتصاب امیرکبیر، توجه و اعتقادش را به تغییر و تحول و اصلاحات نشان داده بود و حتی خود در دورهی اصلاحات سه ساله متولی اصلاحات شد، اما با افزایش بار مشکلات از یکسو و ضعف و ناتوانی حکومت در رفع آنها از سوی دیگر، به تدریج نارضایتیهایی در جامعه ظاهر شده بود که در چنین شرایطی همانند هر حکومت استبدادی دیگر، منطقاً مهمتر از فکر اصلاحات، ایجاد امنیت و ثبات و حفظ حکومت به یک ضرو
ر
ت تبدیل شد. آنچه بر مجموع این نابسامانیها افزود و وضع را بغرنجتر کرد، بالا رفتن درجهی آگاهی مردم و اطلاع آنها از اوضاع و احوال جهان بیرون از ایران بود. گسترش ارتباطات، آمدن خارجیها به ایران، فعالیت احزاب و تشکلهای سیاسی، حاکمیت قانون، محدودیت اختیارات حکومت، اطلاع از علوم و دانشهای نوین و اختراعات و صنایع تازه از جمله عواملی بودند که اذهان ایرانیان را روشن ساخته و آنان را خواهان تغییر و اصلاحاتی میکردند. با شکست خوردن فکر از درون نظام، اندیشهی اصلاحات به بیرون از حاکمیت قاجارها منتقل شد.
اصلاحطلبان از بیرون، کاملاٌ از حاکمیت قاجارها بیرون نبودند، با این وجود اولین ویژگی جریان اصلاحطلبی بیرون از نظام آن بود که ارتباطی با نظام حاکم نداشتند و از جریان اصلاحطلب قبلی رادیکالتر و خواهان تغییرات گستردهتری بودند و الگوی آنها برای تغییرات روشنتر از جریان اصلاح از درون بود. جریان اصلاح از درون تصور میکردند با به اجرا درآوردن یک رشته از سیاستهای جدید، عزل افراد فاسد و نصب افراد دلسوز، محدود کردن دخالتهای منسوبین دربار، ایجاد درجهای از نظم در انجام امور حکومتی مملکت را میتوان اصلاح کرد و در پی تغییر ساختارها، نهادها و بنیانهای جامعه نبودند. اما اصلاحطلبان بیرون از نظام به این حدود قانع نبودند. آنان معتقد بودند که نظام را باید اصلاح نمود و راه حل عملی این مقصود را در آن میدانستند که حکومت و جایگاه آن را که در آسمان قرار داشت به زمین آورند، قدرت و اختیاراتشان را توسط قانون محدود کنند و امکان رسیدگی به سیاستهای آن را فراهم کنند. پس از حرکت نوگرایی و اصلاحات از بالا و با فراهم آمدن زمینههای ذهنی تغییر در میان نخبگان و جامعه، همراه با نارساییهای متعدد داخلی و خارجی به منظور بهبود وضعیت کشور و جبران عقبماندگیها در پاسخ به سؤال چه باید کرد، به تدریج حرکت تحولخواهی به سطح تودهها و نیروهای اجتماعی کشانده شد. این روند پس از ترور ناصر الدین شاه که خود نشانهی اقدام برای پایان بنبست اصلاحات بود، آغاز شد. زیرا در دوران وی به علت استبداد گسترده، اعتراضات پنهان بود. حتی قیام تنباکو به عنوان اولین جنبش مردمی ایرانیان علیه اقدام حکومت، آن را در سطح اجتماعی متوقف نمود، اما این قیام آغاز شکلگیری حرکتهای مردمی علیه وضعیت موجود و تلاش برای جبران عقبماندگی و نوسازی کشور، از سطح نخبگان به سطح اجتماعی بوده است.
در نتیجهی، نابسامانیهایی که بر اثر حکومت قاجار و عمال وابسته آنها از یک طرف و واگذاری امتیازات در سالهای پایانی پادشاهی ناصرالدین شاه به بیگانگان از طرف دیگر باعث نارضایتی ملت، از حکومت قاجار و آغاز مبارزاتی گردید که در نهایت منجر به صدور فرمان مشروطیت گردید. در این فصل قصد داریم دلایل انقلاب مشروطه و اهداف آن و گرایش ایرانیان به غرب و الگوگیری از آن را مورد بررسی قرار دهیم و به انقلاب مشروطهی ایران به عنوان یکی از پاسخهایی که به سؤال چه باید کرد، است، بپردازیم.
3-2) انقلاب مشروطه
3-2-1) علل انقلاب مشروطه
در دورهی پانزده سالهی میان جنبش تنباکو تا شروع نهضت مشروطیت در 1323ق، همهی امور جامعه در حال پیمودن سیر طبیعی خود بود؛ یعنی در حالی که تلاشهای ناموفق برای توسعهی اقتصادی، اصلاح ساختار اداری، و آشنایی بیشتر با دنیای جدید به صورت کند و بیمارگونه ادامه داشت و هیچگاه از حرکت بازنایستاد، سیر وابستگی و گرفتار شدن در تنگناهای سلطهی سیاسی و اقتصادی استعمار با شتابی بیش از پیش ادامه داشت. بنابراین در آستانهی نهضت مشروطیت، بیش از مقطع جنبش تنباکو، ایران گرفتار پیامدهای ناگوار ورود اجباری به عرصهی سیاست و اقتصاد جهانی از جمله وابستگی، نابودی صنایع بومی، تبدیل شدن کشور به وارد کنندهی کالاهای صنعتی و حتی مواد غذایی و صادرکنندهی مواد خام مورد نیاز کشورهای صنعتی، کسری بودجه و تراز پرداختها، تورم، واگذاری امتیازات مختلف به بیگانگان، گرفتن وامهای متعدد و مقروض شدن به کشورهای خارجی و تحمل سلطهی سیاسی- اقتصادی آنان شده بود (کسرایی، 1379: 302- 301).
ایران در حالی چنین برههی تاریخی را سپری میکرد که تمدن غرب، با مبانی فرهنگی ویژهی خود، بنیادهای هویت ملی جوامع غیر اروپایی از جمله ایران را به چالش کشانده بود. تکاپوهای نخبگان سیاسی و فرهنگی ایران آن روز نتوانست به راهکارهای مناسب برای رویارویی کارآمد با بحرانها و چالش یاد شده بینجامد. مداخله روس و انگلیس در امور داخلی ایران به امری متعارف تبدیل شده بود و در چنین موقعیتی ظهور سیاستمدارانی مستقل که بتوانند بیرون از سلطهی آنان به تأمین مصالح و منافع ملی بیندیشند بسیار دشوار بود. حتی دولتمردان لایق این دوره هم، به ویژه در ساختار سیاسی استبدادی، از تدوین ارائهی طرحهای کارآمد برای توسعهی اقتصادی کشور ناتوان ماندند و نقش دولت در توسعهی اقتصادی، در عمل، به فروش امتیازهایی به دولتها و کمپانیهای خارجی برای بهرهبرداری آنان از منابع کشور محدود شد. حاصل این امر تعمیق وابستگی، گسترش سلطهی بیگانه و بازماندن کشور از پیمودن روند توسعه بود (کسرایی، 1379: 305- 304).
در چنین وضعی هر یک از اقشار و طبقات جامعه در چارچوب موقعیت و منافع خود، احساس نارضایتی میکردند. سلطهی بیگانگان بر اقتصاد و تجارت، نارضایتی بازرگانان را د
ر پیداشت. ورود مصنوعات خارجی، تولیدکنندگان داخلی و صنعتگران حرفهای را فلج ساخت. تجاری شدن کشاورزی، تولید فرآوردههای پولی به منظور صادرات، جای تولید اقلام مصرفی را گرفت و این امر نظام زندگی دهقانان را تهدید میکرد. اختلال در امر تولید و تجارت و صنعت و کشاورزی، باعث اختلال در زندگی ایلات و عشایر میشد. منورالفکرانی که نظام مدیریتی، اقتصادی و فرهنگی غرب را الگوی مفید و مناسبی میدانستند، از نظام مدیریتی قاجاریان ناراضی بودند. با تأسیس تشکلهای غیر رسمی، دربارهی مسائل کشور و رسیدن به اهدافشان به رایزنی میپرداختند. در آستانهی مشروطیت، علما نیز با هجوم همه جانبهی استعمار و نابسامانی امور داخلی و استبداد، و در پی حوادثی مانند جنبش تنباکو، برداشتشان از حکومت قاجار به رویارویی گرایید و حاضر شدند از تأکید بر مسائل فکری و سیاسی مورد اختلاف خود با منورالفکران بکاهند و همکاری آنان را در چارچوب شعارهایی مانند قانون، عدالت، آزادی و پیشرفت، بپذیرند. این انعطافها بدان علت صورت گرفت که مقولههای مهمتری برای جامعهی ایران در اولویت قرار گرفته بود. که مهمترین این مقولهها را میتوان در سه محور استعمار،