
پایان نامه ارشد با موضوع امپریالیسم، روشنفکران، ایدئولوژی، طبقات اجتماعی
دسامبر 24, 2018 دهقانان، روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان، صرفنظر از موقعیت اجتماعی خود، در صفوف یک حزب مارکسیستی جای گرفتند، اما وجود افرادی که دارای پایگاههای اجتماعی گوناگون بودند، از جمله مشکلاتی بودکه سرانجام باعث انشعاب در حزب توده گردید (قنبری، 1380: 101- 100).
بنابراین میتوان ادعا کرد که دوران تودهای, نیرومندترین دوران مارکسیسم در ایران بوده است و به ویژه در دورهی اشغال ایران، یکی از قویترین گرایشهای فکری در ایران را تشکیل میداده است، به طوری که در این دوران، حزب توده تنها حزبی بود که وسیعترین و منسجمترین تشکیلات را در ایران داشت.
5-2-2) حزب توده در ایران
ناسیونالیسم چپ تودهای در ایران هدف اصلی خود را نابود کردن امپریالیسم در ایران، به ویژه امپریالیسم انگلیس و امپریالیسم امریکا، برای تحقق انقلاب جهانی سوسیالیستی قرار داد، که این نشان دهندهی تأثیر لنینیسم بر این نحلهی فکری در ایران است. اصل دوم مرامنامهی مصوب کنگره دوم حزب توده میگوید: “حزب توده ایران، طرفدار استقلال و تمامیت ایران است و بر علیه هر گونه سیاست استعماری مبارزه میکند” (زهیری، 1381: 138).
خلیل ملکی رهبر جناح اصلاحطلب حزب توده، معتقد بود که حزب توده به مرض استعمارزدگی دچار شده است و چنان تصویری از استعمار ترسیم نموده که باعث ایجاد آثار روانی بسیار منفی در جامعهی ایران گردیده است. وی بر این باور است که تودهایها، شبح هولناکی به ویژه از استعمار بریتانیا برای ملت ایران ساختهاند و در سایهی آن شبح، یک روحیهی بدبینی و بیاعتمادی به نیروی ملت در ایران به وجود آوردهاند. این تبلیغات حتی دامنگیر قشر روشنفکر نیز شده بود؛ به طوری که روشنفکران خود را از میدان مبارزه کنار میکشیدند و به تخدیر اعصاب خود میپرداختند و سپس گناه این کار را به گردن استعمار بریتانیا میگذاشتند (ملکی، 1374: 43).
حزب توده، تفسیر دوگانهای از امپریالیسم ارایه میداد، آنها از یک طرف بریتانیا و امریکا را به عنوان امپریالیست مورد هدف قرار میدادند ولی از طرف دیگر اتحاد جماهیر شوروی را هرگز امپریالیست تلقی نمیکردند و به همین دلیل از این کشور حمایت میکردند و متقابلاٌ حمایت آن را برای خود جلب مینمودند. به اعتقاد تودهایها، اتحاد جماهیر شوروی سابق به دلیل داشتن ایدئولوژی سوسیالیستی، دارای سرشتی غیر استعماری بود، پس در برابر امپریالیستهای دیگری همچون انگلستان و امریکا میتوان از این کشور استفاده کرد و نفوذ امپریالیسم در ایران را از بین برد. آوانسیان از فعالان حزب توده، معتقد بود “دولت شوروی نمیتواند و نمیخواهد سیاست استعماری را دنبال کند؛ زیرا شوروی یک جامعهی بدون طبقه است که در آنجا هیچگونه بهرهکشی فردی یا دولتی دولتی صورت نمیگیرد. یک چنین جامعهای قادر به تعقیب سیاستهای استعماری نیست. ما باید کشور همسایهی خود را بهتر بشناسیم تا بتوانیم سیاست درستی را نسبت به آن دولت طرحریزی کنیم” (ذبیح به نقل از آوانسیان، 1364: 162- 161).
تودهایها معتقد بودندکه به دلیل ماهیت غیر امپریالیستی شوروی، باید پای این کشور را به ایران باز کرد و امتیازات زیادی را در اختیار آن قرار داد. چون امتیازاتی که به شوروی داده میشود، منفعت ملی ایران را نیز تأمین میکند و شوروی کشوری نیست که صرفاٌ به دنبال تأمین منافع مادی خود باشد، بلکه منفعت و سعادت سایر ملل را در نظر دارد. این اعتقاد تا حدی بود که اگر کسی را مخالف سیاست شوروی میدیدند، به او برچسب غیر ملی میچسباندند. آنها جبههی ملی را که مخالف هر گونه اعطای امتیاز به بیگانگان بود، ساخته و پرداخته امپریالیستهای انگلیسی و امریکایی و شعارهای این جبهه را متقلبانه، انحرافی و ساختهی استعمار میدانستند. از دیدگاه تودهایها فلسفهی تشکیل جبههی ملی این بود که استعمار انگلیس وامریکا احساس کرده بود دیگر با شیوههای قدیمی به هیچ وجه نمیتواند از سیل مبارزه و کوشش مردم برای درهم شکستن زنجیرهای استعمار جلوگیری کند. به همین دلیل بود که استعمارگران انگلیسی و امریکایی برای جلوگیری از پیشرفت مبارزه ملتها به طرق و وسایل تازهای توسل میجستند. ایجاد جریانات کاذب اصلاحطلبانه، تشکیل جبههها و دستههایی از عوامل و ایادی خود، نشر شعارهای به ظاهر مترقی ولی در باطن ارتجاعی و استعماری از این قبیل شیوهها بود. تشکیل جبههی ملی، در ایران نمونهای از این گونه جریانات کاذب اصلاحطلبانه و وابسته بود. تودهایها معتقد بودند که جبههی ملی جریان دروغینی بود که با شعارهای متقلبانه خود درصدد انحراف تودههای ملت ایران از مبارزهی صحیح اجتماعی بود و رهبران این جنبش در همان حال که از یکسو شعارهای متقلبانه عرضه میداشتند، از طرف دیگر زنجیرهای سنگینی برای به زنجیر کشیدن ملت ایران آماده کرده بودند. به نظر آنها امپریالیسم در ایران تشکلی پدید آوردند و آن را جبههی ملی نام گذاردند که در واقع، این جبهه کاملاٌ مجری نظریات آنها بود (قنبری، 1380: 106- 105).
به این دلیل هنگامی که طرفداران جبههی ملی، ملی شدن صنعت نفت را سرلوحهی برنامههای خود قرار دادند، تودهایها به مخالفت با شعار ملیشدن صنعت نفت پرداختند. عقیدهی آنها بر این بود که طرح چنین شعاری برای ممانعت از اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی است و به همین دلیل آن را توطئهای از جانب ام
پ
ریالیسم انگلستان و امریکا برای مقابله با شوروی ارزیابی میکردند. آنها در برابر شعار ملیشدن، شعار الغای قراداد نفت جنوب را سردادند تا امکان واگذاری امتیاز بهرهبرداری از نفت شمال به شوروی همچنان محفوظ بماند. یکی از روزنامههای وابسته به حزب توده، در این مورد مینویسد: “هدف اصلی و نهایی، الغای قراردادهای غیر قانونی و تحمیلی 1933 و دارسی است. باید از این کامیابی (یعنی رد قرارداد الحاقی در کمیسیون نفت) استفاده کرد و در راه الغای قرارداد 1933 و دارسی پیش راند. راه حل مسأله تنها و تنها لغو قراردادهایی است که از طرف دولتهای مستبد سابق، بدون جلب نظر ملت ایران، تنظیم و امضا گردیده است” (قنبری، 1380: 107).
کیانوری، از رهبران حزب توده، دربارهی ملی شدن صنعت نفت و نگرانی از بابت مسألهی نفت شمال میگوید که برای حزب، مسألهی نفت شمال و تقاضای شورویها مطرح بود و چون جبههی ملی، ملی شدن نفت را تصویب کرد، حزب توده معتقد شد که شعار ملی شدن نفت در سراسر کشور، هدفش این است که امکان واگذاری امتیاز بهرهبرداری از نفت شمال به شوروی از بین برود (کیانوری، بیتا: 10- 9).
دفاع از اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی در سال 1323 توسط حزب توده در حالی صورت گرفت که این حزب، مخالفت خود را با اعطای هر گونه امتیازی به شرکتهای خارجی اعلام نموده بود. از جمله تاکتیکهای چپ تودهای برای محدود کردن نفوذ امپریالیستها در ایران، سیاست موازنه بود. طبق چنین سیاستی چنانچه یک قدرت امپریالیستی، مانند انگلستان در ایران، دارای امتیاز باشد، باید امتیازی در همان سطح به یک قدرت غیر امپریالیستی داده شود تا نفوذ قدرت امپریالیستی از این طریق محدود شود. از نظر رهبران حزب، ایران میبایست یک وسیلهی موازنه بین دو قدرت بزرگ (شوروی و انگلیس) باشد و به جای برهم زدن این موازنه، باید آن را مستحکم کند. همچنین همزمان با این سیاست، باید یک تعادل اجتماعی در داخل ایران از طریق انجام اصلاحات بنیانی و اقدامات جدی در جهت حذف نظام امتیازات طبقاتی، پدید میآمد (ذبیح به نقل از رادمنش، 1364: 160).
رهبران حزب توده، دربارهی نحوهی رابطه با قدرتهای بزرگ معتقد بودند که حزب، خواستار ایجاد یک سیاست موازنه در روابط با اتحاد شوروی و بریتانیا است و به ویژه هدفش بسط مناسبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با مسکو است و اتحاد جماهیر شوروی سابق، هیچگونه اهداف استعماری در هیچ بخشی از خاک ایران ندارد. همچنین ایران باید با شوروی و انگلستان قراداد اتحاد نظامی ببندد و حزب توده از اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی جانبداری میکند، زیرا این اقدام را به نفع تودههای مردم ایران میداند (ذبیح به نقل از رادمنش، 1364: 163).
تودهایها امپریالیسم را در وجود کشورهای سرمایهداری غرب، خلاصه میکردند و طبق تحلیل خودشان معتقد بودند که اتحاد جماهیر شوروی سابق از آنجایی که یک کشور فاقد طبقات اجتماعی است، هرگز نمیتواند به عنوان یک کشور امپریالیست تلقی شود، زیرا امپریالیسم هنگامی به وجود میآمد که در کشوری خاص، یک طبقهی استثمارگر و یک طبقهی استعمار شونده وجود داشته باشد. هنگامی که این طبقهی استثمارگر داخلی نتواند در داخل مرزهای کشور متعلق به خود به استثمار بپردازد، متوجه استمار سایر نقاط جهان در فراسوی مرزهایش میشود و مطابق چنین روندی است که امپریالیسم شکل میگیرد. بنابراین یک کشور سوسیالیستی مثل شوروی از آنجایی که کشوری فاقد طبقات است، به کشوری امپریالیست تبدیل نمیشود. تودهایها، سایر جریانهای ملیگرایانه در ایران را ناموفق و وابسته به امپریالیسم میدانستند. به عقیدهی آنها حرکتهای ملی در ایران فقط هنگامی میتوانستند موفق باشند که از چپ تودهای ناشی شوند. به همین دلیل بود که حزب توده تصویب ملی شدن صنعت نفت را باور نمیکرد. زیرا براساس تصور آنها همهی کارهایی که برای ملی شدن صنعت نفت انجام میگرفت، صحنه سازی دروغین است و به این دلیل در مطبوعات خود مینوشتند که ملیشدن واقعی نفت فقط موقعی ممکن است صورت گیرد که حزب توده زمام امور کشور، را به دست گیرد. کوشش حزب توده این بود که نشان دهد جنبش ملیشدن صنعت نفت چون به ابتکار و تحت رهبری حزب توده و به دست حکومت تودهای نیست، موفق نخواهد شد. به این جهت بود که مرتباٌ در کار نهضت ملیشدن صنعتنفت، اخلال میکرد و دست به عملیات علیه نهضت ملی ایران زد (قنبری، 1380: 110- 109).
چنین بدبینیهایی نسبت به جریانات ملی باعث شد که جبههی ملی، متهم به بیگانه پرستی و مخالف با اهداف ملی شود. تودهایها معتقد بودند که حزب توده نه تنها بیگانه پرست نیست، بلکه با تمام کسانی که طرفدار بیگانگان هستند و منافع استعمارگران را بر مصالح حقیقی ایران ترجیح میدهند، مبارزه کنند. ادعای آنها این بود که حزب توده برای حفظ استقلال ملی ایران و در راه مبارزه با استعمار، قربانیهای فراوان داده است. این حزب برای ابراز مخالفت خود با بیگانهپرستی، از سایر احزاب و جریانات سیاسی در ایران دعوت میکرد برای نجات ایران از سلطهی بیگانه، تمام ملیون ایران با یکدیگر متحد و یکپارچه شوند و بدون توجه به مناقشات حزبی و مسایل طبقاتی، جهت مبارزه با استعمار کشور ایران تلاش نمایند. (قنبری، 1380: 110).
اگر چه حزب در تئوری، این چنین خود را مخالف با استعمار و امپریالیسم نشان میداد ولی در عمل به چنین شعاری پایبند نبود. تودهایها
در وهلهی اول مطابق ایدئولوژی و تفسیرهای خودشان، سوسیال امپریالیسم بزرگ شرق را به عنوان کشوری امپریالیستی در نظر نمیگرفتند، تا جایی که حاضر بودند ایران را کاملاٌ در اختیار آن قرار دهند. علاوه بر این حاضر میشدند که برای حفظ منافع شوروی سابق، به کشوری که طبق دیدگاهشان یک امپریالیسم تمام عیار بود، یعنی انگلستان، امتیازاتی عطا شود. در صورتی که دادن این امتیاز میتوانست برای کشور ایران خطر آفرین باشد. ولی حزب توده به این مسأله توجهی نداشت. این در حالی بود که مادهی اول مرامنامهی حزب به حفظ استقلال ایران و مبارزه با امپریالیسم ، تأکید مینمود و کمیسیون تبلیغات حزب، نیز استقلال را چنین تفسیر میکرد:
“استقلال ایران یعنی چه؟ یعنی هیچ ارادهی خارجی بر ملت ایران تحمیل نشود و ایرانی کشور خویش را به هر طریقی که خودش صلاح میداند، اداره کند. در این صورت میگویند ملت ایران ملت مستقلی است. بدیهی است که هیچ کس و هیچ دولتی برای ملت، دلسوزتر از خود ملت نیست و نمیتواند مصلحت او را مانند خود او تشخیص دهد. دولتهایی که به این بهانه درکار دولتها و