
روابط خانوادگی و اهمیت آن در رشد عاطفی
آگوست 10, 2018روابط خانوادگی و اهمیت آن در رشد عاطفی
یکی از علل اساسی ناراحتیهای عاطفی کودکان را باید در طرز رفتار والدین جستجو کرد. در خانوادههایی که پدر و مادر بیشتر اوقات را در خارج خانه و دور از فرزندان به سر میبرند. درباره بچهها بیش از حد نگرانی نشان میدهند، پیوسته راجع به وضع مزاجی و رفتار فرزندان حرف میزنند، بیش از اندازه به اطفال کمک میکنند، مطیع اراده آنها میشوند و یا اینکه آنها را محور حیات خانوادگی قرار میدهند. چنین پدران و مادرانی مقدمه را برای انواع فشارهای عاطفی فرزندان خود آماده میسازند. سطح آرزوها و انتظارات گاهی فشار عاطفی کودک نتیجه آن است که پدر و مادر از او انتظاراتی دارند که بیش از توانایی او میباشند و کودک چون از برآوردن این انتظارات عاجز میماند، خود را گناهکار و نالایق پندارد و گاهی نیز این امر نتیجه آروزها و هدفهایی است که خود طفل دارد. اگر نتواند به آروزها و هدفهای خود برسد، خود را بیکفایت تصور کرده و دچار ترس و اندوه و دلواپسی میشود(جلالی، 1381).
اصولاً مباحث مربوط به خانواده آنقدر وسیع است که از هر بعد آن وارد شویم باز موضوع برای گفتن وجود دارد . ما در این بحث ها سعی داشتیم از فایده و لزوم تربیت و نقش والدین سخن گوئیم اهمیت خانواده و صفات و خصایص آنها را بررسی کنیم , نیازهای کودک , مراقبتها و کنترل های کودک , پرورشهای همه جانبه کودک جزء وظایف والدین محسوب می شود .والدین در همه حال باید مراقب کودکان باشند ,از هر جهت و جنبه ای , زیرا به گفته یکی از بزرگان , کودک پدر یا مادر دنیای آینده است . و بررسی چنین مسائلی احتیاج به ژرف نگریها ی بیش از این دارد و والدینند که به کودکان جهت فکری و عملی می دهند.
خانواده اولین و مهمترین کانون پرورش صحیح و احیاء و شکوفایی استعدادهاست. هرگونه تحول و تغییر اجتماعی باید ازخانواده شروع شود. دوران کودکی دوران حساس، دوران نقش پذیری، پایه گذاری و رشد شخصیت، دوران اقتباس و تقلید، دوران کسب عادت و پی ریزی خلقیات و دوران سازندگی عاطفی است هرگونه لغزش و مسامحه و بی توجهی موجب خطر آفرینی است. کودک از زمانی که پا به عرصه جهانی می گذارد با خودش اضطراب را می آورد که وظیفه مادر همانا از بین بردن آن است. هنگامی که از سینه مادر شیر می خورد نمی تواند وجودش را از مادر منفک بداند و با مادر عجین شده، مادر برایش در حکم منبع تغذیه، منبع حیات و منبع عشق است وی که می تواند سرمنشاء امنیت بخصوص امنیت عاطفی باشد و چون تصویر ثابتی از مادر در ذهن خود ندارد عینیت او برایش حکم جدایی دایم را دارد. پس این سرچشمه انرژی حیات چگونه موجودی بایستی باشد تا بتواند موجودی سالم به لحاظ تحول روانی ـ عاطفی ـ اخلاقی … پرورش دهد. وجود الگوپذیری امروز که خود فردا نقش الگو را خواهد داشت پس از مرحله گذرا از مرحله حسی ـ حرکتی و جهت شناخت دنیای اطرافش خطاهایی از او سر می زند در این مرحله نقش والدین بخصوص مادر بسیار احساس می شود. بدین منظور برای تربیت و آگاهی کردن آنان نباید از خود محبت عاطفی استفاده کرد. زیرا عشق هدف است نه وسیله. به طور مثال اگر فرزندمان در حین بازی وسیله ای را شکست یا خرابکاری به بار آورد به او نگوییم دیگر دوستت ندارم زیرا پیامدهای عاطفی چنین جمله ای بسیار ناخوشایند است. کودک بیشتر از اینکه نگران شکستن وسیله باشد نگران از دست دادن مهر و محبت والدین است. پس اگر در حین بازی یا برطرف کردن حس کنجکاوی چیزی را شکست آن را پنهان می کند و اگر از او سؤال کنیم به ما دروغ می گوید. بنابراین با وجود یک جمله به فرزندمان هم دروغگویی و هم پنهان کاری ناخواسته و نادانسته آموخته ایم. بهتر است به جای جمله دوستت ندارم، بگوییم این کار تو را دوست ندارم یعنی او را متوجه اشتباهش کنیم نه اینکه اضطراب را به جایش بیندازیم که عشق من به تو خدشه دار شده است. کودکی که پیوسته نگران قهر و بی مهری والدینش باشد به واکنش های اضطرابی مثل جویدن ناخن، ادرار بی اختیاری و بهانه جویی های آزاردهنده متوسل می شود. کودکان وابسته نیز از این دسته اند که با حالت چسبندگی به مادر هم خودش رنج می برد و هم مادر را اذیت می کند . در واقع وی در دنیای کودکانه اش چنین تصور می کند که اگر از مادرش دور شود عشق او را هم نخواهد داشت و مدام در تنش از دست دادن محبت مادر به سر می برد. کودکی که در محیطی امن به لحاظ عاطفی و روانی رشد یابد می تواند به خود و جامعه اش معتمد باشد چنین فردی می تواند خطایش را پذیرفته، انتقادپذیر نیز باشد و هرگز نگران این مسأله نیست که اگر قبول کنیم اشتباه کردم، بایستی معذرت بخواهم و غرورم لطمه می خورد. موضوعی که امروزه بسیار شاهد آن هستیم(جلالی، 1383 ؛ ملک پور، 1383).
عواطف انسانها مانند هر یک از جنبههای شخصیتیش در نتیجه رشد و نمو ظاهر میشوند و از همان صورت کامل و ساخته و پرداخته در او وجود ندارند. بر اثر رشد بدنی و تکامل ذهنی و پاسخهای عاطفی طفل دگرگون میشود و پیچیدگی بیشتری پیدا میکند. تاثیر و ارزش محرکهای عواطف گوناگون کودک همیشه یکسان نمیماند. به این معنا که چیزی که زمانی بچه را میترسانده است ممکن است بعداً کنجکاوی او را برانگیزد و در مرحله دیگری از زندگی اصلا تاثیری در او نکند . در رشد و تکامل عواطف آثار رشد بدنی و یادگیری چنان درهم میآمیزند که گاهی نمیتوان آنها را از هم تمیز داد. کار غدد داخلی نقش مهمی در عواطف دارند. در واقع رفتار عاطفی خاص نوزادان و بچهها از کورتکس سرچشمه گرفته و ثانیا رفتار عاطفی پخته و منظم تابع رشد مراکز کورتکس است. بچه در اثر رشد و تکامل حرکتی- حسی چیزهایی را درمییابد که قبلا درک نمیکرد. بچهای که از لحاظ ذهنی و دستگاه عصبی رشد کرده باشد، مدت درازتری به چیزی دقیق میشود. عواطف از یک شخص به شخص دیگر سرایت میکنند و این حقیقت در مورد نوزادان و بچههای بزرگتر هر دو صحیح است . بچهای که ممکن است به دلیل واهی از معلم یا شخص دیگری بدش بیاید. بزودی همه دوستان طفل نیز با آن شخص بد میشوند . کج خلقی معلم سرکلاس در بچهها تاثیر میکند و ممکن است آنها تا وقت خانه رفتن کج خلق باشند. از طرف دیگر بچه مضطرب و بیمزده ممکن است آرامش را از معلم یا دوستی که آرامش دارد، یاد بگیرد.
خصایص حالات عاطفی کودک عواطف کودکان خردسال با عواطف بزرگسالان تفاوت برجستهای دارند، عواطف کودک زودگذرند(ملک پور، 1383). کودک برخلاف بزرگسالان میتواند یک باره و بی پرده هیجانات عاطفی خود را بیرون بریزد. به همین علت، حالات عاطفی او زود سپری میشوند. اما با افزایش سن چون رفتارش زیر کنترل عادات و قواعد اجتماعی درمیآید، دیگر نمیتواند با آزادی و سرعت پیشین در مقابل محرکهای عاطفی عکسالعمل نشان دهد . عواطف کودکان شدیدند ظهور ناگهانی عواطف بچه با شدتی همراه است که در بزرگسالان بندرت دیده میشود. پاسخ عاطفی کودک درجات شدت و ضعف نمیشناسد. یعنی واکنش او در مقابل یک امر ناچیز به همان شدت است که در برابر یک امر جدی و مهم. مشاهده این وضع در خردسالان برای بزرگترها که به طبیعت آنها آشنا نیستند اسباب شگفتی میشود. عواطف کودک فراوانند عواطف کودکان بطور متوسط بیش از بزرگسالان هستند. زیرا کودک بتدریج یاد میگیرد که ابزار بیباکانه و بیکنترل عواطف با تنبیه و تتبیح دیگران مواجه میشود و در نتیجه در مقابل آنچه قبلا فقط پاسخ عاطفی نشان میداد. راههای دیگری میگزیند و از فراوانی پاسخهای عاطفی کاسته میشود.پاسخهای عاطفی کودک متفاوتند. مشاهده رفتار کودکان معلوم کرده است که افراد یک گروه وقتی با یک محرک ترسآور یا ناراحت کننده مواجه میشوند، هر یک به نحوی دیگر پاسخ نشان میدهد. این امر نه تنها درباره محرکهای ترسآور بلکه در مورد همه عواطف صدق میکند. هنگام ترس یک بچه از اتاق میگریزد. دیگری پشت مادر پنهان میشود و سومی شاید همان جا میماند و گریه میکند. این تنوع در رفتار عاطفی نتیجه یادگیریها و محیط بچههاست و گرنه نوزادان که از تجارب عاری هستند در برابر یک محرک همه یکسان واکنش نشان میدهند. عواطف کودکان را میتوان با علائم رفتار تشخیص داد یک بزرگسال میتواند احساسات و عواطف خود را پنهان کند و پی بردن به حالات درونی آنها مشکل است. در حالی که در بچهها چنین نیست. گرفتگی ، بیقراری ، خیالبافی ، خیس کردن پی در پی خود ناخن گزیدن ، انگشت مکیدن، برهم زدن جشن ، بیاشتهایی ، حرکات بچگانه ، پی در پی گریستن، لجبازی و عارضه حمله علایمی هستند که بر عواطف افشا نشده کودک دلالت میکنند. هیجانات درونی عموماً در پسران بیشتر از دختران است. نیروی عواطف در کودکان تغییر میکند برخی از عواطف در برخی از مراحل زندگی کودک قوی هستند و بعد قدرت اولیه خود را از دست میدهند. بعضی از آنها نیز عکس این هستند. مثلا بچههای کوچک در حضور اشخاص و جاهای ناشناس کمرویی و ترس نشان میدهند، بعد که میفهمند در اینجا هیچ چیز ترس آوری وجود ندارد، ترسشان از میان میرود. ترس در بچههایی که به سن مدرسه نرسیدهاند، به منتهای درجه میرسد. ولی در دورههای بعد هم از شدت ترس و هم از تکرارش کاسته میشود. شدت و ضعف عواطف در مراحل مختلف زندگی تابع تغییر اهمیت محرکها ، رشد و تکامل ذهنی کودک و تغییر علایق اوست. شیوههای تغییر و بیان عواطف تغییر مییابند طفل خردسال در ابراز عواطف خود نه به قضاوت و عیبجویی دیگران میاندیشد و نه به عوافب رفتار خود. رفتار عاطفی کودک فقط از محرکات درونی پیروی میکند و نه چیز دیگر. کودک بعدها در مواجه با گروه های اجتماعی خارج از خانواده درمییابد که عملی که زمانی وسیله موثری برای مقصودش بود، اکنون آن را بچه گانه میخوانند. به این ترتیب تمایل شدید به مقبول واقع شدن در منزل و مدرسه رفتارش را هدایت میکند. عوامل موثر در عواطف وضع عاطفی انسان چه بزرگسال و چه خردسال از یک زمان به زمان دیگر و برحسب عواملی چون کیفیت مزاجی ، موقع روز و تاثیرات محیطی تغییر مییابد. در پرورش عواطف باید عواملی را که زمینه را برای هیجانات فراهم میسازند. در نظر گرفت و در رفع آنها کوشید. خستگی خستگی که نتیجه استراحت کم ، هیجانات زیاد ، غذای ناکافی و علل درجه دوم دیگری میباشد. طفل و کودک را برای کج خلقی و تندخویی آماده میسازد. گرچه این در تمام مراحل کودکی صادق میباشد، ولی در اوایل زندگی ، یعنی وقتی که طفل خستگی را نمیتواند تشخیص دهد و با آنکه خسته است، بیاعتنا به بازی ادامه میدهد. مخصوصا مهم و قابل توجه است.عدم تندرستی یا فقر بهداشتی ضعف و ناراحتی حاصله از تغذیه بد اختلالات گوارشی ، نقص بینایی ، دندانی ناسالم و هر چیز دیگر که به سلامت مزاج محققا لطمه زند، زمینه را برای تحریکات عاطفی منفی بخصوص خشم آماده میسازد. ناراحتیهای عاطفی در میان کودکی تندرست 7 و 11 سال کمتر است تا در میان کودکان ناتندرست همان سنین و کودکان سالم کوچکتر.موقع روز از آنجا که خستگی در برخی از ساعات روز بیشتر از ساعات دیگر است، جای تعجب نیست اگر در آن ساعات تحریکات عاطفی آشکارتر دست دهند. در مورد اطفال و کودکان خردسال موقع قبل از غذا و خواب تظاهرات عاطفی شدت مییابند. به هم خوردن برنامه غذا و خواب نیز باعث بهم خوردن اعتدال عاطفی میشود(جلالی، 1379 ؛ ملک پور، 1383).