
رشته روانشناسی-دانلود پایان نامه درباره کودکان نابینا-خرید و دانلود پایان نامه کامل
فوریه 6, 2019روانشاسان را به خود جلب کرده است، زیرا آنان تشخیص دادهاند که واکنشهای عاطفی و اجتماعی تا حدودی بستگی به این دارد که فرد چگونه میاندیشد، شناخت اجتماعی به ادراک تفکر و استدلال درباره انسانها در روابط انسانی اطلاق میشود. بررسیهای مربوط به رشد اجتماعی – شناختی بر دانش و فهم افراد درباره جهان اجتماعی، مردم، خود در روابط اجتماعی تأکید میکند. با این حال هدف شناخت اجتماعی این نیست که انواع محیطهای اجتماعی که رفتارهای گوناگون را به وجود میآورند بررسی کند، بلکه هدف افزایش تراکم اطلاعات بدست آمده درباره فرآیندهای شناختی نهفته در رفتار اجتماعی است و به این وسیله نتیجهگیری درباره انجام این فرایندها واقعیتر است (آشمن ، 1997).
منظور از عوامل شناختی، مهارتهای مربوط به حل مساله و قدرت استنباط است آنچه که به حل مساله مربوط است، مستلزم برخورد با مساله، تشخیص مساله، توجه به راه حلهای متفاوت و انتخاب یکی از راه حلها و ارزیابی نتیجه کار است. هر چه آدمی بهتر بتواند به این مقتضیات پاسخ مطلوب بدهد قدرت سازگاری و سلامت اجتماعی او بهتر خواهد بود. اما آنچه به قدرت استنباط اجتماعی مربوط است به حوزههای دریافت شخصی و چگونگی رشد فرد در حوزه بستگی دارد.
2-5-8 پیامدهای مهارتهای اجتماعی
جانسون و جانسون (1991) پیامد ماهر بودن از نظر اجتماعی را بیان کردهاند.
اولین پیامد مطلوب مهارتهای اجتماعی، بهبود بخشیدن «رشد شخصی و هویت» میباشد، زیرا رشد بیشتر افراد در فراسوی ارتباطات با دیگران ایجاد میشود. در واقع فهم فرد، پیامد تعامل بیشتر با دیگران میباشد افرادیکه مهارتهای بین فردی کمی دارند، دارای ارتباطات آشفتهای با دیگران هستند و تمایل دارند به اینکه نظرات نادرست و ناقصی راجع به خود داشته باشند.
مهارتهای اجتماعی همچنین درصدد تأکید بر توانایی کارآیی بهرهوری، موفقیت شغلی و مهارتهای اصلی مورد نیاز در دنیای واقعی کار هستند. مهمترین مهارت بخصوص سودمندترین آنها واداشتن دیگران به همکاری کردن، راهنمایی دیگران، مقابله با موقعیتهای پیچیده و کمک به حل مشکلات کاری افراد است. «کیفیت زندگی خوب» یکی دیگر از اجزاء لازم و پیامد مثبت مهارتهای اجتماعی است، زیرا هر فردی به روابط خوب، نزدیک و صمیمی نیازمند است «سلامتی جسمانی» نیز از طریق روابط مثبت و حمایتی تأمین میشود. جانسون و جانسون روابط با کیفیت عالی، با زندگی طولانیتر و بهبود یک سری از بیماریها و آسیبها ارتباط دارند واز طریق روابط مثبت و حمایتی با دیگران تأمین شده و افزایش مییابد. ناتوانی در برقراری ارتباطات مثبت با دیگران اغلب اوقات منجر به اضطراب، افسردگی، ناکامی بیگانگی و تنهایی میشود. این مطلب به اثبات رسیده است که توانایی برای ایجاد روابط مثبت با دیگران، آشفتگی روانی را کاهش داده، منجر به افزایش خود مختاری شده و عزت نفس افزایش میدهد.
اشپیتزبرگ و کوپاچ (1984، به نقل از هارجی، 1384) در بحث از کفایت افراد در روابط میان فردی متذکر میشوند که مهارتها تواناییهایی هستند که هدفها را برآورده میسازند. حال این اهداف میتوانند اختصاصی (به عنوان مثال، صحبت بدون لرزش) یا کلی (مثلاً انجام صحیح آداب احوال پرسی) باشند. به طور کلی یکی از مکانیسمهای یاگیری، تقلید یا یادگیری مشاهدهای است مردم غالب نگرشهای اجتماعی و رفتارهای اجتماعی را صرفاً با مشاهده نگرشها و رفتارهای دیگران میآموزند یا به عبارتی از آنها سرمشق میگیرند. همین طور بچهها با توجه کردن به نگرش مثبت و منفی والدین خود، آن نگرشها را کسب میکندن تقلید میتواند بدون هیچ تقویت بیرونی و صرفاً با مشاهده رفتار الگو یا نه مشاهده تقویت شدن یا تنبیه شدن رفتار الگو صورت میگیرد (کریمی، 1377) البته پسخوراند نیز نقش تعیین کنندهای در عملکرد هر چه بهتر دارد.
کالینز، کالینز (1992، به نقل از هارجی، 1384) در مورد رفتار ماهرانه میگویند: « اگر در موردکیفیت رفتارهایتان پسخوراند دقیقی نگیرد، ممکن است یک اشتباه را بارها تکرار کنید این مهارتها بدون پسخوراند بهبود نخواهد یافت. حتی برخی شواهد نشان میدهند که بدون پسخوراند ممکن است این مهارتها را بتدریج از دست بدهیم.
2-6 مهارتهای اجتماعی نابینایان
2-6-1 رشد اجتماعی در نابینایان
پژوهشها در رابطه با کودکان نابینا نشان میدهد که این کودکان الف) در دلبستگی بین نوزاد و مادر دچار تأخیرهای رشدی میباشند. ب) در مقایسه با همسالا ن بینای خود از تجارب اجتماعی کمتری برخوردارند. ج) از همسالان بینای خود باز خوردهای ناکافی دریافت میکنند (ون، 1983). محققان براساس ارزیابیهای صورت گرفته به کمک مقیاس رشد اجتماعی وایلند نشان دادهاند که برخی از کودکان مبتلا به اختلال بینایی در زمینهی عملکردهای بین فردی دچار مشکل میباشند، امّا واضح نیست که آیا معلولیت آنها باعث چنین مشکلاتی شده باشد.
مطالعات بسیاری نشان میدهند که نوزادان معلول بینایی اختلال در رفتار خندیدن دارند. برای نمونه فریدمن (1964) در پژوهشی به این نتیجه رسید که نوزادان مبتلا به اختلال بینایی در مقایسه با همسالان بینای خود در عمل خندیدن رشد نیافتهتر میباشند. وی همچنین با بررسی کیفیت خندیدن در نوزادان نابینا نسبت به نوزادان بینا متوجه شد که این عمل در نوزادان نابینا بیشتر به صورت رفلکس صورت میگیرد.
2-6-2 ویژگیهای و محدودیتهای روانشناختی کودکان نابینا
– توانایی هوشی
ادراکات یک کو دک نابینا ممکن است بر اساس درون دادها ی حسی سایر حواس به غیر از بینایی باشد. واضح است که تجارب یادگیری کودک نابینا بطور معنیدار ی به خاطر فقدان بینایئش محدود است. مطالعات اولیه درباره کنش هوشی کودکان نابینا اغلب در رابطه با متوسط بهره هوشی آنها صورت گرفته است. اما مطالعات بعدی اغلب به روی بررسی ابعاد ویژه هوشی با احتیاط بیشتر صورت گرفته است .
کودکان نابینا در برخی از حوزهها با کودکان بینای همسن وسال متفاوت هستند. این حوزهها، طیفی از درک مفاهیم یا دانش کل
ی درباره جهان را شامل میشود .
ساموئل هیز در اثر کلاسیک خود تحت عنوان «مشارکتها در روانشناسی نابینایی» سه نکته مهم را گزارش میدهد: اولاً، نابینایی بخودی خود به هوش کمتر نمیانجامد، تعدادی از کودکان نابینا که بهره هوشی آنها به مدت چند سال پایین بود به مراتب هوش آنها به سرعت افزایش یافت.
ثانیاً، نتوانسته است نکتهای به زیان دانش آموران نابینا به خصوص در رابطه با هوش کلامی آنها پیدا کند.
ثالثاً، ارتباطی بین آغاز ابتلا و بهره هوشی وجود ندارد.
بطور کلی اغلب پژوهشها حکایت از این دارند که افراد نابینا از لحاظ بهره هوشی اختلافات فاحشی با افراد بینا ندارند (شریفی درآمدی، 1376)
– توانایی مفهومسازی
تحول تواناییهای شناختی یا ادراکی کودکان نابینااز کودکان بینا عقبتر است (ویتکین ، 1986، هرمن ، 1986) هم چنین کودکان نابینا در تکالیفی که به تفکر انتزاعی نیاز دارد، عملکرد ضعیف تری دارند و آنها اغلب به روش عینی ومشخص با محیط خود برخورد میکنند یا در درک جنبههای ملموس محیط تواناترند.
فریدمن (2001) کودکان نابینا را در کسب توانایی طبقهبندی اشیاءآموزش داد و دریافت که این آموزش آنچنان در مورد کودکان نابینا مؤثر بوده است که میتوانند با کودکان بینا برابری کند.
به این ترتیب اهمیت توانمندیهای مفهومی همچون توانایی طبقهبندی به هوش مربوط است (تلفورد ، 1986) دریافت اگر چه کودکان نابینا نسبت به کودکان بینا در تکالیف سریهای تکراری اعداد بهتر عمل میکنند اما کودکان نابینا به طور معناداری نسبت به کودکان بینا در موضوعاتی که باید چگونگی تشابه دو چیز را بگویند (مثلا مداد و گل) بدتر عمل میکنند. این ناتوانی در درک و یافتن تداعیها، نشاندهنده فقدان تجاربی است که توانایی پیوند و تداعی بین افکار و اشیاء را در کودکان نابینا محدود میکند. برخی از مطالعات در باره نقش بیان کلامی در مفهومسازی خاطر نشان میسازد. که بیان کلامی کودکان نابینا ممکن است غالبا نقایص شناختی دیگر این کودکان که ناشی از وضعیت معلولیت آنها است را پنهان سازد.
رنیل (1982) بیش از صد کودک نابینا را در زمینههای سازگاری اجتماعی، ادراک حسی حرکتی، درک مطلب کلامی با کودکان بینا مقایسه کرد و دریافت که کودکان نابینا از لحاظ پختگی، درک و فهم، جهت یابی محیطی در سطح پایین تری قرار میگیرند. او بر اساس نتا یج حاصل از تحقیقات خود و سایر محققین ثابت کرد که تحول ساخت مفهومی در کودکان نابینا احتمالا با تاخیر صورت میپذیرد و پیشنهاد کرد که چون برتری بینایی در مراحل اولیه یادگیری پایه اساسی برای فرآیندهای هوشی عالی تری به شمار میآید، لذا ایجاد و توسعه برنامهریزی نظامدار از تجارب برای کودکان نابینا مهم و ضروری میباشد.
کودکان نابینا باید اطلاعات بیشتری درباره اشیاء به دست آورند و نیز باید بتوانند آنها را لمس کنند و همزمان با شنیدن اسامی اشیاء آنها را مورد استفاده قرار دهند در این صورت درک عمیق تری از اشیاء و مفاهیم مربوط به آنها کسب مینمایند.
گسترش تواناییهای مفهو میکودکان نابینا به کمک تصویرسازی ذهنی – شنیداری در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفته است (به نقل از تام و مورفی، 1961).
– درک مفاهیم مربوط به فضا
اغلب به نظر میرسد که کودکان نابینا در درک مفاهیم مربوط به فضا تاخیر دارند. پارهای از تحقیقات نشان میدهند که نابینایان در زمینه تحول «مفاهیم فضایی» ضعیفتر هستند، اما در مقابل مطالعات (تلفورد، 1982) نشان میدهند که مفهومسازی فضا برای افراد نابینا ناممکن نمیباشد. نابینایان غالبا مفاهیم مربوط به فضا را به کمک حواس به غیر از حس بینایی فرا میگیرند. به همین دلیل محدودیتهای حس لامسه و حس شنوایی ممکن است آنها را با مشکل روبرو سازد به عقیده تلفورد (1986) نابینایان دانش مربوط به چگونگی فواصل وروابط بین اشیاء (کیفیات فضایی اشیاء) را ازراه حس لامسه و حرکات بدنی (حس حرکت) کسب میکنند. تجارب لمسی حس حرکت (تجارب مستقیم) نیازمند تماس مستقیم فرد با آن یا حرکات بر حول اشیا ءاست. از این رو درک اشیاءدور نظیر اجرام سماوی، ابرها، افق و اشیاءبزرگی همچون کوهها و سایر واحدهای جغرافیایی و یا چیزهای کوچکی مانند باکتریها برای نابینایا ن کاری بس دشوار است (به نقل از تام و مورفی، 1961).
– تحول ادراکی و «جبران حسی»
اینجا فقط تکه های از پایان نامه به صورت رندم (تصادفی) درج می شود که هنگام انتقال از فایل ورد ممکن است باعث به هم ریختگی شود و یا عکس ها ، نمودار ها و جداول درج نشوند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه ، پروپوزال ،سمینار مقطع کارشناسی ، ارشد و دکتری در موضوعات مختلف با فرمت ورد می توانید به سایت 77u.ir مراجعه نمایید
رشته روانشناسی و علوم تربیتی همه موضوعات و گرایش ها :روانشناسی بالینی ، تربیتی ، صنعتی سازمانی ،آموزش و پرورش، کودکاناستثنائی،روانسنجی، تکنولوژی آموزشی ، مدیریت آموزشی ، برنامه ریزی درسی ، زیست روانشناسی ، روانشناسی رشد
در این سایت مجموعه بسیار بزرگی از مقالات و پایان نامه ها با منابع و ماخذ کامل درج شده که قسمتی از آنها به صورت رایگان و بقیه برای فروش و دانلود درج شده اند
تحو ل ادراکی -حرکتی نه تنها برای رشد مهارتهای حرکت ضروری است بلکه برای رشد شناخت، زبان، اجتماعی شدن و شخصیت نیز مهم میباشد. وران معتقد است که توانایی تمایزهای ادراکی یک کودک نابینا در زمینههایی نظیر بافت، وزن و صدا با کودکان بینای همسن و سال خود قابل مقایسه است اما افراد نابینا نمیتوانند به خوبی تکالیف پیچیده ادراکی نظیر شناسایی روابط فضایی و یکپارچهسازی حسی- حرکتی را انجام دهند (شریفی درآمدی 1376). یک اعتقاد شایع اما نادر در مورد تواناییهای ادراکی افراد نابینا این است که به خاطر کاهش بینایی، افراد نابینا در زمینههای حواس دیگر توانایی بیشتری دارند. بنا به نظریه جبران حسی، اگر یکی از گذرگاههای حسی نظیر حس بینایی قطع شود، حواس دیگر بطور خو د کار قویتر و نیرومندتر خواهند شد. بنا به این اعتقاد افراد نابینا ظرفیتی بیشتر برای شنیدن، بویایی وبه خاطر سپاری دارند. هر گونه برتری افراد نابینا به خاطرتوجه بیشتر به نشانهها و علائم کوچک و راهنمایی و اطلاعات منبع میباشد. و نمیتواند بخاطر پایین بودن آستانههای حسی آنها باشد (شریفی درآمدی، 1376).
– تکلم و مهارتهای کلامی نابینایان
هر چند که ارتباط در زمان نوزادی و آغازتولید صوت در کودکان بینا و نابینا مشابه است، تفاوتهای تحولی هنگامی که کودکان شروع به تداعی معانی کلمات میکنند ایجاد میشود در مورد کودکان بینا تحول زبان تقریبا از طریق یکپارچهسازی تجربیات دیداری و نمادهای کلمات صورت میگیرد کودکان نابینا نمیتوانند تکلم را از طریق تقلید بصری یاد بگیرند و باید به درون دادهای شنوایی متکی باشند. در نتیجه در افراد ی که نابینای مادر زادی هستند زبان ممکن است به میزان کمتری رشد کند. کاتس فورث روانشناسی که خود نابینا بود عقیده دارد افراد نابینا دارای زبان شفاهی هستند. به عبارتی آنها بر کلمات و تعابیری متکی هستند که با تجارب حسی شان همساز نیست. آنها ازطریق حواس شنیداری، لامسه و بویایی جهان را کشف میکنند و بدین جهت به نظر میرسد که زبان آنها متأثر از این وقایع است. به نظر کاتس فورث (الفاظی) – زبان غیر واقعی- به عنوان وسیلهای – جهت کسب مقبولیت اجتماعی وکسب حمایتهای اجتماعی توسط نابینایان به کار میرود (تام و مورفی، 1968).
– تحرک و جهت یابی
فرل (1983) بیان داشت که بدیهی ومسلم است که افراد بینا، حرکات رااز طریق مشاهده حرکات دیگران یاد گرفته باشند. کودکان بینا، از طریق مشاهده حرکات دیگران و تقلید از آن، یاد میگیرند که چگونه حرکت کنند. آنها این حرکات را تمرین میکنند و حرکات خودشان را نیز مشاهده میکنند، که این پسخوراندی برای تعغیر و اصلاح حرکتشان به آنها میدهد، ولی کودکان نابینا، فرصت مشاهده دیگران و تقلید از حرکات آنان را ندارند. یکی از مهمترین تواناییهای افراد نابینا و کم بینا برای سازگاری بیشتراین است که آنها بتوانند در محیط اطرافشان حرکت کنند. تحرک افراد نابینا به میزان زیادی به توانایی شان در درک فاصلهها بستگی دارد. متخصصان دو راه مختلف راکه شخص مبتلا به نقص بینایی میتواند از طریق آن اطلاعاتی مربوط به فاصلهها را دز ذهن تجسم بخشند، تشریح کردهاند. یکی از راه ها «روش توالی» است ودیگری از طریق رسم نقشهای است که بتواند روابط کلی نقاط گوناگون را در محیط ترسیم کند (تام و مورفی، 1968).
– تحول اجتماعی و سازش یافتگی شخصیت
بدون بینایی، ادراکات ما درباره خودمان و جهان اطراف به طرز چشمگیری متفاوت است. برای یک فرد نابینا این تفاوتهای ادراکی ممکن است منجر به مشکلات عاطفی و اجتماعی گردد. برای مثال افراد نابینا قادر نیستند حالات و حرکات بدنی افراد را تقلید کنند به همین علت نمیتوانند یکی از مهمترین مؤلفههای مستقیم سیستم ارتباط اجتماعی یعنی (زبان بدن) را رشددهند.
ظرافتهای ارتباط غیر کلامی ممکن است بطور معنیداری در قصد و نیت کلمات بیان شده تغیر ایجاد کنند. ناتوانی یک فرد در تحول سیستم ارتباطی غیر کلامی از طریق دریافت نشانههای دیداری (نظیر: تجلیات چهرهای و یا حرکات دست) نتایج عمیقی بر تعاملات بین فردی فرد نابینا دارد و وی را نه تنها در دریافت یا تفسیر زبان کلامی بلکه در بیان آنچه که به دیگران میگوید دچار مشکل میسازد (تام و مورفی، 1968).
– تحو ل مفهوم خود (تصور از خود)
بینایی اولین دستگاه حسی در نوزادان است، زیرا که بیشترین اطلاعاتی که نوزاد در مورد خودشان ومحیط اطرافشان یاد میگیرند از طریق سیستم بینایی صورت میگیرد. سازمانبندی اولیه ادراک بینایی بطور بالقوه در جهت متوجه ساختن نوزادان به عناصری در جهان است که برای بقاء و تحول آنها بسیار مهم هستند. تفسیر در بحث تحول اولیه خود بیان میکند که جنبههایی ازخود را که از طریق ادراک مشخص ومعین میشوند، به خصوص ادراک خود در فعالیت با محیط فیزیکی یا اجتماعی، کسب میکنند. دو نوع خود از طریق این ادراک تشکیل میشود: «خود بین شخصی» که خود و افراد دیگر را به هم متصل یا مجزا میسازد، و خود (خود بومشناسی) که خود ومحیط فیزیکی را بهم متصل یا مجزا میسازد. این دو جنبه خود در آغاز تولد شکل میگیرند و به حیات خود در دوران بعدی زندگی ادامه میدهند. بر خلاف انواع دیگر خود که بعدا تحول مییابند، این احساسات اولیه خود بطور مستقیم از طریق تجربه ایجاد میشوند و مجددا توسط کودک ساخته نمیشوند. خود بین فردی به ادراک خود در رابطه با دیگرن مربوط است واز طریق خیره شدن دو جانبه، حرکات بدنی مشروط، کلامسازی متقابل و اشاره کردن وتلقین توجه ایجاد