
تعریف انگیزش:پایان نامه درباره توانمندسازی
ژانویه 9, 2019انگیزش
سازمانها به وسيله تغييرات رفتاري افراد تغيير ميكنند، هرچند افراد تغيير را دوست ندارند، اما پويايي جزء ماهيت كار است. با اين حال، تغييرات مورد نياز سازماني در استراتژي و ساختار، كليدهاي تحريك افراد هستند. تحقيقات روانشناسي وجود سه كليد احســاسي را تاييد ميكنند كه عبارتند از سایقهاي تحريك، دانش و انگيزه كه حدود 80 درصد از انسانهاي باهوش از نظر ذهني و كم هوش، رفتارشان به اين سه عامل بستگي دارد.
يكي از وظايف مهم مديران در سازمانها، شناسايي استعدادهاي بالقوه كاركنان و فراهم نمودن زمينههاي رشد و شكوفايي آنان است كه زمينه پیشرفت بهرهوري را فراهم ميكند. امروزه نميتوان بدون توجه به ميزان بهرهوري در توليد و بدون آگاهي از عوامل مؤثر بر افزايش آن، به سوي توسعه پایدار گام برداشت. از آنجا كه انسان در توسعه نقش كليدي دارد و تحقق توسعه به دست انسان صورت ميپذيرد، برطرف كردن نيازهاي روحي و رواني افراد از اهميت ويژهاي برخوردار است. بنابراين يكي از وظايف مهم مدير، تشویق و ترغیب افراد با نيازهاي متعدد براي رسیدن به هدفهاي سازماني است، یعنی مدیر باید اطمینان پیدا کند که افراد کار میکنند، به طور منظم سرکار حاضر میشوند و سهم مثبتی از رسالت سازمان دارند. عملکرد شغلی به توانایی، محیط و همچنین انگیزش مرتبط است (محمدزاده و مهر وژان، 1375، 120).
اما انگيزش در تمرين و تئوري كاري مشكل است و فهميدن آن سخت است. براي اينكه بدانيم چگونه ميتوانيم انگيزش را در افراد افزايش دهيم بايد طبيعت و خوي انساني را ابتدا بشناسيم و مشكلات انسان را بفهميم. اگر كسي بخواهد مديريت و رهبري سازماني را برعهده داشته باشد، بايد عوامل انگيزش را بشناسد.
در يك طبقهبندي كلي انگيزهها در سه گروه فيزيكي، اجتماعي و رواني دستهبندی میشوند. به بخشی از نيازهاي انسان در محيط كار مانند تسهيلات رفاهي محيط كار (محل مناسب كار، هوا، نور و. ..) انگيزههاي فيزيكي اطلاق ميشود. به دستهاي از نيازهاي افراد كه به رفتار ديگران به ويژه مديريت سازمان ارتباط پيدا ميكند و بيشتر نيازهاي اجتماعي را برطرف میسازد، انگیزههای اجتماعی میگویند و آن گروه از نیازهایی که رضایت روحی افراد را در پی دارد، جزء انگيزههاي رواني محسوب ميشود.
انگيزش از موضوعات و مفاهيم اساسي در مديريت سرمايهاي انساني است و آثار و نوشتههاي بسياري در این زمینه از سوي دانشمندان مختلف مطرح شده كه در آنها هم از نظر تئوريك و هم از نظر تجربي، روشهای انگيزشي مورد استفاده توسط مديران براي بهبود عملكرد افراد، مورد بحث و بررسي گرفته است. نظريه پردازان كليد موفقيت سازماني را مديريت مؤثر نيروي انساني ميدانند و با وجود حركت سريع سازمانها به سوي فن آوري، نقش انسان به عنوان عامل حياتي و استراتژيك سازمان بيش از بيش مورد توجه قرار گرفته است. از اين رو جلب رضايت كاركنان و علاقمند كردن بيشتر آنها به شغل مورد تصدي و در نتيجه برآورده شدن اهداف سازماني از اهميت خاصي برخوردار است.
از آنجا که انگيزش يكي از پيچيدهترين موضوعها در رفتار سازماني است، نويسندگان مديريت تعاريف مختلفي از آن به عمل آوردهاند که در ذیل به چند مورد آنها اشاره میشود:
اصطلاح انگیزش نخستین بار از واژه لاتین موو که به معنی حرکت است، گرفته شد. انگیزه را چرایی رفتار گویند، به عبارت دیگر هیچ رفتاری را فرد بدون انگیزه یا محرک انجام نمیدهد. انگیزش انسان اعم از اینکه خودآگاه یا ناخودآگاه باشد، از نیازهای او منشأ میگیرد. بنابراین در تعریف انگیزه میتوان گفت: انگیزه یا نیاز عبارت است از حالتی درونی و کمبود یا محرومیتی که انسان را به انجام یک سری فعالیت وا میدارد (سید جوادین، 1386، 455). تعریف دیگری که از انگیزه ارائه شده است میگوید که “میل به کوشش فراوان در جهت تأمین هدفهای سازمان به گونهای که این تلاش در جهت ارضای برخی از نیازهای فردي سوق داده شود”. (رابینز، 1377، 326).
انگيزش مجموعهاي از نيروها است كه باعث ميشود فرد به روشهاي خاصي رفتار كند. انگيزش به درجهاي از آمادگي يك ارگانيزم اشاره دارد که براي تعقيب تعدادي از اهداف كه طراحي گرديده است. پس انگيزه به صورت بالقوه در وجود آدمها وجود دارد و ديگران آن را تحریض ميكنند.
در واقع دو عامل انگیزه و هدف، رفتار را شکل میدهند. از این دو انگیزه داشتن کارکنان برای انجام وظایف و همسویی اهداف فردی با اهداف سازمان نقش اساسی در موفقیت سازمانی دارند. انگیزش یک فرایند زنجیرهای است که با احساس نیاز یا احساس کمبود و محرومیت شروع میشود، سپس خواست را به دنبال میآورد و موجب تنش و کنش به سوی هدفی میشود که محصول آن، رفتار نيل به هدف است. اشخاص راههای ارضاء نیازهایشان را جستجو و سپس متناسب با آن رفتار میکنند. عملکرد ناشی از این رفتار، مجموعهای از پاداشها و تنبیهها را به همراه خواهد داشت و یک نتیجه مطلوب به شکلهای مختلفی میتواند نیاز اولیه را برطرف کند.
تسلسل این فرایند ممکن است منجر به ارضای نیاز شود. بنابراین انگیزهها موجب تشویق و تحریک فرد به انجام یک کار یا رفتار میشود در حالی که انگیزش یک خواست کلی را نمایان میکند. در تمام تحقیقات انگیزش هنوز جایگاه تنبيه و تشویق به عنوان انگیزههای بسیار قوی مطرح میباشد و در این رابطه پول به عنوان ابزاری برای اعطای پاداش مطرح است، اما تنها عامل انگیزشي نیست (سید جوادین، 1386، 456).
همان طور که گفته شد افراد براي بروز روش و رفتاري مشخص بايستي برانگيخته شوند و برانگيختن اگر جنبة فردي داشته باشد، ميبايست كلية انگيزههايي كه در نهاد و ذات او به وجود ميآيند، جنبة مشخصي داشته باشد و اگر حالت گروهي و سازماني به خود بگيرد، بايستي انگيزهها به طور گروهي و سازماني حالت سازگاري و همسازي را به خود بگيرند. حالت افراد چه به صورت فردي باشد و چه به صورت گروهي، معلول علتها و دلايلي است كه آنها انگيزههاي وجود انساني هستند. اين گونه ريشههاي محركي كه فرد يا افراد را وادار به بروز نوعي عمل و يا رفتار ميكند تا نيازها و خواستههاي او را برطرف سازد، همان انگيزش است.
انگیزش: حالتی در افراد که آنان را به انجام رفتار و عمل خاصی متمایل میسازد.
خواص اساسی انگیزهها: به طور کلی شرایط ایجاد کننده انگیزهها در نحوه بروز آن اثر دارد، از طرف دیگر وجود انگیزه در آدمیباعث ایجاد نیرو میشود. دلایل فیزیولوژیکی- روانی در ایجاد انگیزه کاملاً مؤثرند، بنابراین برای مطالعه انگیزه سه عمل عمده یعنی:
– شرایط ایجاد کننده انگیزه، نتایج رفتاری حاصل از انگیزه، اساس و پایههای فیزیولوژیک انگیزه باید مورد مطالعه قرار گیرند. به طور خلاصه انگیزهها را میتوان به دو گروه عمده تقسیم کرد:
1- انگیزههایی که منشاء جسمانی و بدنی دارند، انگیزههای اصلی خوانده میشوند، مانند گرسنگی، تشنگی، انگیزه جنسی.
2- انگیزههای اجتماعی یا انگیزههای اکتسابی که بر اثر معاشرت فرد با افراد دیگر جامعه و یادگیری حاصل میشود که میتوان آنها را به عوامل یادگیری و محیطی مربوط دانست.
نظریه تعادل حیاتی یا کیفیت هومیوستاسیس بر این اصل استوار است که هرگاه تغییراتی در محیط داخلی بدن رخ دهد، اورگانیزم بلافاصله نسبت به تأمین و ترمیم آن اقدام میکند. مثلاً هرگاه قند خون بر اثر سوخت و ساز بدن کم شود، بلافاصله مقداری قند از کبد آزاد میشود و کاهش مذکور را جبران میکند. وجود تعادل باعث میشود که تغییرات محیط خارجی تأثیری در وضع موجود زنده پدید نیاورد و محیط داخلی او ثابت بماند. همچنین لرزش ماهیچهها هنگام سرما، عرق کردن بدن در هوای گرم و احساس گرسنگی و درد شکم در هنگام احتیاج به غذا برای ایجاد حالت مناسب و برقراری تعادل در فرد صورت میگیرد (سید امینالله علوی،1374، 84).
« کارکنان از مشاغل خود چه میخواهند؟»
در بحث از انگیزهها، یادآوری این نکته ضروری است که افراد، نیازهای بسیاری دارند و این نیازها به طور مداوم در تعیین رفتار افراد رقابت میکنند ولی ترکیب این نیازها یا نیروی آنها در مورد همه کس دقیقاً یکسان نیست مثلاً کسانی هستند که اساساً به وسیله پول انگیزش پیدا میکنند و کسان دیگری که در درجه اول به تأمین توجه دارند و قص علی هذا. با وجود اینکه در مقام مدیر، ما باید به تفاوتهای فردی توجه کنیم، لیکن نباید این تصور پیش بیاید که نمیتوانیم پیشبینی کنیم که فعلاً در بین کارکنان ما کدام انگیزهها بیشتر از انگیزههای دیگر اهمیت دارند. بزعم مزلو، این انگیزهها، انگیزههای مسلط هستند- یعنی انگیزههایی که هنوز ارضاء نشدهاند.
یک مدیر با هر چه بیشتر نزدیک کردن ادراک خود به واقعیت «زیر دستانش واقعاً چه میخواهند ؟» غالباً میتواند بر اثر بخشی خود در کار کردن با آنها بیفزاید. یک مدیر باید افراد خود را بشناسد تا متوجه شود چه چیزی در آنها ایجاد انگیزش میکند، او میتواند صرفاً به فرضیات متکی باشد، حتی اگر یک مدیری از یک کارمند بپرسد که راجع به چه چیز معینی چه احساسی دارد، این کار لزوماً نتیجه مناسب به بار نخواهد آورد. کیفیت ارتباطاتی که کارکنان یک مدیر با وی برقرار میکنند، غالباً مبتنی بر رابطهای است که میان او و افرادش طی یک مدت زمان طولانی استوار گردیده است. روز به روز آشکارتر میشود که اغلب مدیران تشخیص نمیدهند یا نمیفهمند که آنچه امروز مردم از مشاغل خود میخواهند با آنچه آنها چند دهه قبل میخواستند، متفاوت است. امروز در کشورهای پیشرفته کمتر مردمی، به استثنای کسانی که در برخی از زاغههای شهری و محلات فقیرنشین سکونت دارند، از لحاظ نیازهای اولیه نگرانی دارند. تأمین نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی در نتیجه بالا رفتن خارقالعاده سطح زندگی، افزایش چشمگیر حقوق و مزایای شغلی در تمام سطوح کار و کمکهای گسترده ناشی از برنامههای دولتی- نظیر رفاه، تأمین اجتماعی، کمک درمانی و بیمه بیکاری میسر شده است. چون در این کشورها نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی بخش بسیاری از مردم تأمین میشود، لذا مردم به انگیزههای اجتماعی، احترام و خودیابی توجه بیشتری نشان میدهند به همین دلیل مدیران باید به این واقعیتها آگاه باشند.
در سازمانهای امروزی، به دلیل تغییراتی که در اولویتبندی نیازهای کارکنان به وجود آمده است، باید چنان محیطی فراهم ساخت که برانگیزنده و ارضاء کننده نیازهایی فراتر از نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی باشد (یال هرسی و کنت بلانچارد، 1385، 46)
در واقع انگیزش تمایل به انجام کار به توانایی فرد وابسته است تا بدان وسیله نوعی نیاز تأمین گردد. میتوان انگیزش را بر حسب رفتار عملی تعریف کرد یعنی کسانی که تحریک میشوند، نسبت به کسانی که تحریک نمیشوند، تلاش بیشتری مینمایند.
همان طور که قبلاً اشاره شد، انگیزش علت رفتارها است و انگیزش به عوامل موجود در یک فرد اشاره دارد که رفتار را در جهت یک هدف فعال میسازند. پژوهشهای انجام شده در زمینه انگیزش درصدد پاسخ دادن به پرسشهایی درباره رفتار انسانها هستند که با کلمههای سوالیِ “چرا” و “به چه عللی” آغاز میشود مثلاً چرا شما ساعتهای متمادی از وقت خود را صرف اینترنت میکنید؟
انگیزش تلاش برای درک علل رفتار خاص انسان در کار موجب ارائه نظریهای تحت عنوان انگیزش گردید. از نظر انیشتن ده درصد نبوغ را الهام تشکیل میدهد و نود درصد آن سخت کوشی و عرق ریختن است. این یک واقعیت است که تلاش برخی افراد نسبت به دیگران بیشتر است، این گونه افراد نسبت به همکاران با فراست خود، عملکرد بهتری از خود نشان میدهند.
بنابریان میتوان نتیجه گرفت که عملکرد فرد در سازمان تنها وابسته به تواناییهای وی نیست، بلکه انگیزش هم در این فرایند نقش مهمی دارد. فردریک هرزبرگ روانشناس آمریکایی یکی از مؤثرترین افراد در زمینه مدیریت بازرگانی میباشد و بیشتر اشتهار وی به خاطر ارائه نظریههای غنیسازی شغل و بهداشت انگیزش میباشد.
اصطلاح انگیزش را میتوان به عنوان عامل نیرو دهنده، هدایت کننده و نگهدارنده رفتار تعریف کرد. گیج و برلاینز در سال 1984، انگیزش را به موتور و فرمان اتومبیل تشبیه کردهاند. سیفرت در سال 1992 اظهار داشت که انگیزش، یک تمایل یا گرایش به عمل کردن به طریقه خاص است. انگیزه و انگیزش، غالباً به صورت مترادف به کار میروند، با این حال میتوان انگیزه را ژرفنگرتر از انگیزش دانست به این معنی که انگیزش را عامل کلی مولد رفتار، اما انگیزه را علت ویژه یک رفتار خاص به حساب آورد. با اين حال، ميتوان انگيزه را حالت مشخصي كه سبب ايجاد رفتاري معيّن ميشود، تعريف كرد. (سيف، 1387).
انگيزه اصطلاحاً به نيرويي اطلاق ميشود كه از درون يك فرد را به سمت يك هدف سوق ميدهد. در تعریف دیگر، اصطلاح انگیزش در اصل از ریشه لاتین Moveve مشتق شده است که به معنی تحریک است. روانشناسان بر سر تعریف انگیزش، در موارد ذیل توافق دارند:
1- جهت رفتار: هدف یا هدفهایی که موجود زنده به دنبال تحقق آن است. 2- شدت رفتار: میزان کوشش یا تلاشی که برای رسیدن به هدف، از موجود زنده سر میزند. 3 – پایداری رفتار: مدت زمانی که موجود زنده برای رسیدن به هدف، صرف میکند.
«انگيزش» اسم مصدر از «انگيزيدن» است و در لغت به معناي «تحريك»، «ترغيب»، «تحريض» و «هيجان» آمده است. در تعريف انگيزش چنین آمده است:
واژه انگيزش در انگليسي از كلمه لاتين Mover گرفته شده است. اين اصطلاح همان گونه كه از معناي رايج آن برميآيد، به علت و چرايي رفتار اشاره دارد.
انگيزش را ميتوان عامل نيرو دهنده، هدايت كننده و نگهدارنده رفتار تعريف كرد. به زبان سادهتر، انگيزش چيزي است كه فرد را به پيش رفتن وا ميدارد و در حال پيش رفتن نگه ميدارد و تعيين ميكند كه به كجا بايد رفت.
تعریف انگیزش بر حسب فرایند یا فرایندهایی که به نحوی شروع شده و جهت یافته و سپس ادامه پیدا کرده و سرانجام برای رسیدن به زنجیره هدفگرایی رفتار، متوقف شده، قابل تبیین است. به طور کلی هر رفتاری که از انسان و حیوان سر میزند، جهت یافته یا متمایل به هدفی نهایی است و برای رسیدن به هدف طرحریزی شده است.
انگیزه بنابر تعریف عینی، حالتی فرضی در موجود زنده است که برای تبیین انتخابها در رفتار معطوف به هدف آن به کار میرود و بنابر تعریف ذهنی، به صورت آرزو یا میل، تجربه میشود.
انگیزه از نظر بنیادی، هر آن چیزی است که موجود زنده را به حرکت وا میدارد و موجب جنبش آن میشود. روانشناسان کلیه عواملی را که موجود زنده و از جمله انسان را به فعالیتی وا میدارد و او را در یک جهت خاصی سوق میدهد، انگیزه مینامند بنابراین انگیزه، اولین عنصر تشکیل دهنده رفتار است.
روانشناسان، انگيزش را یک عامل دروني ميدانند كه رفتار شخص را تحريك ميكند و او را در جهت معيّن سوق ميدهد و آن را هماهنگ ميسازد. اين نكته نيز مورد اتفاق است كه انگيزه، عاملی است كه به طور مستقيم قابل مشاهده و اندازهگيري نيست، ولي وجود آن، از رفتار شخص دریافت ميشود.
روانشناسان انگیزش را از دیدگاه مکتبها و نظریههای مختلف به صورتهای کم و بیش متفاوت تعریف کردهاند که رفتار مبتنی بر هدف را پدید میآورد و آن را استمرار میبخشد. در روانشناسی تربیتی و یادگیری، اصطلاح انگیزش در مورد عاملی به کار میرود که شاگرد یا به طور کلی یاد گیرنده را برای آموختن درس به تلاش و کوشش وا میدارد و یا به فعالیت او شکل و جهت میدهد. رفتار، که اساس پژوهش در هر رشته از روانشناسی است، به ویژگیهای فطری موجود زنده و محیط و تأثیری که این دو بر یکدیگر دارند و همچنین به برداشت و ارزیابی فرد از کنش و واکنش خویش، وابسته است و این امر را جبر متقابل مینامند.
انگیزش یک اصطلاح کلی است که بعضی اوقات به نیازها، خواستهها، تمایلات یا قوای درونی افراد اطلاق میشود. در واقع انگیزه را چرایی رفتار گویند، به عبارت دیگر فرد هیچ رفتاری را که انگیزهای یا نیازی محرک آن نباشد، انجام نمیدهد. انگیزش انسان اعم از خودآگاه یا ناخودآگاه ناشی از نیازهای اوست. بنابراین در تعریف انگیزه میتوان گفت: انگیزه یا نیاز عبارت است از حالتی درونی و کمبود یا محرومیتی که انسان را به انجام یک سری فعالیت وا میدارد.
بعضی از نیازها مانند نیازهای زیستی جزو نیازهای اولیه هستند و نیازهای روانی جزو نیازهای ثانویه است که شدت آن در افراد مختلف متفاوت میباشد. بنابراین اثر بخش بودن فعالیتهای مدیریت به تمایلات افراد درون سازمان در انجام وظایف محوله بستگی دارد. از سوی دیگر همه رفتارهای افراد هدفدار است.